{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
خدا جون...؟ میشه یواشکی بهم بگی اونی که ازش بی خیرم چه حالی داره؟
دلتنگ تو امروز شدم تا فردا,فردا شد و باز هم تو گفتی فردا ,امروز دلم مانده و یک دنیا حرف,یک هیچ به نفع دل تو تا فردا....
او را هیچوقت آرزو نخواهم کرداو را آن لحظه میخواهم که خودش بیاید,با دل خودش.......نه با آرزوی من
لعنت به تمام قانون های دنیا که در آن شکستن دل،پیگرد قانونی ندارد....
موج آرام نگاهت لاف دریا را شکست/ازحصار شب گذشت و مرز فردا را شکست غم بر روی شانه هایم سالها لم داده بود/مهربانیهای تو،قندیل غمهایم شکست
به كجابايدرفت بعدازآن خاطره هاكه همه هستي من ازآن هاست؟ به هرآنجاكه نظراندازم همه جاچهره ي توست همه جاخاطره دارم باتو...
اين روزهايم به تظاهر ميگذرد...تظاهربه بي تفاوتي...تظاهربه بي خيالي...به شادي،به اينكه ديگر هيچ چيزمهم نيست...اما...چه سخت ميكاهد از جانم اين نمايش!!
خدایا تنها مگذار دلی را که هیچ کس دردش را نمی فهمد،چرا که "خودت" میدانی چه سخت است تنهایی
جلوی من قدم بر ندار...شاید نتونم دنبالت بیام...پشت سرم راه نرو...شاید نتونم رهرو خوبی باشم...کنارم بیا و دوستم باش
گاهي وقتا مجبوري احمق باشي.. روي كاغذ مينويسم.. دستهاي تو.... و روي ان دست ميكشم....
ســـــاعت ها دیگـــر برایـــم معنا نــــدارند مــن بـــی تـــــــو . . . بــــا ســـال نوری لحظــــه هایم را می گـــــــذرانم !
انگار میدان است... دلم را میگویم... هرکه از راه میرسد؛ "دورش"میزند...!
تلخ ترین قهوه ی این حوالی در فنجان قلب توست. در خوش تراش ترین فنجانی که بر میز دست ساز پیکر توست. از بخت بد ، با این قهوه ی تلخ ، شکرپاش لبت برای من همیشه خالیست
زنده ام... نه از جانی که مانده.. از استخوان های لجبازی که روی هم ایستاده اند....
دلم از نبودنت پُر است آنقدر كه اضافه اش از چشمانم مى چكد!
دلم را تهدید کرده ام بهانه ات را نگیرد... وگرنه، میدهم دوباره بسوزانیش...
خدا جون...؟ میشه یواشکی بهم بگی اونی که ازش بی خیرم چه حالی داره؟
دلتنگ تو امروز شدم تا فردا,فردا شد و باز هم تو گفتی فردا ,امروز دلم مانده و یک دنیا حرف,یک هیچ به نفع دل تو تا فردا....
او را هیچوقت آرزو نخواهم کرداو را آن لحظه میخواهم که خودش بیاید,با دل خودش.......نه با آرزوی من
لعنت به تمام قانون های دنیا که در آن شکستن دل،پیگرد قانونی ندارد....
موج آرام نگاهت لاف دریا را شکست/ازحصار شب گذشت و مرز فردا را شکست غم بر روی شانه هایم سالها لم داده بود/مهربانیهای تو،قندیل غمهایم شکست
به كجابايدرفت بعدازآن خاطره هاكه همه هستي من ازآن هاست؟ به هرآنجاكه نظراندازم همه جاچهره ي توست همه جاخاطره دارم باتو...
اين روزهايم به تظاهر ميگذرد...تظاهربه بي تفاوتي...تظاهربه بي خيالي...به شادي،به اينكه ديگر هيچ چيزمهم نيست...اما...چه سخت ميكاهد از جانم اين نمايش!!
خدایا تنها مگذار دلی را که هیچ کس دردش را نمی فهمد،چرا که "خودت" میدانی چه سخت است تنهایی
جلوی من قدم بر ندار...شاید نتونم دنبالت بیام...پشت سرم راه نرو...شاید نتونم رهرو خوبی باشم...کنارم بیا و دوستم باش
گاهي وقتا مجبوري احمق باشي.. روي كاغذ مينويسم.. دستهاي تو.... و روي ان دست ميكشم....
ســـــاعت ها دیگـــر برایـــم معنا نــــدارند مــن بـــی تـــــــو . . . بــــا ســـال نوری لحظــــه هایم را می گـــــــذرانم !
انگار میدان است... دلم را میگویم... هرکه از راه میرسد؛ "دورش"میزند...!
تلخ ترین قهوه ی این حوالی در فنجان قلب توست. در خوش تراش ترین فنجانی که بر میز دست ساز پیکر توست. از بخت بد ، با این قهوه ی تلخ ، شکرپاش لبت برای من همیشه خالیست
زنده ام... نه از جانی که مانده.. از استخوان های لجبازی که روی هم ایستاده اند....
دلم از نبودنت پُر است آنقدر كه اضافه اش از چشمانم مى چكد!
دلم را تهدید کرده ام بهانه ات را نگیرد... وگرنه، میدهم دوباره بسوزانیش...
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}